صفحه اصلی > فیلم و سریال : تمام فیلم‌های فاز اول دنیای سینمایی مارول (MCU)، رتبه‌بندی‌شده بر اساس میزان سرگرم‌کننده بودن

تمام فیلم‌های فاز اول دنیای سینمایی مارول (MCU)، رتبه‌بندی‌شده بر اساس میزان سرگرم‌کننده بودن

تمام فیلم‌های فاز اول دنیای سینمایی مارول (MCU)، رتبه‌بندی‌شده بر اساس میزان سرگرم‌کننده بودن

اینجا همان جایی است که همه‌چیز از آن آغاز شد: فاز اول دنیای سینمایی مارول. ما به این دنیا قدم گذاشتیم برای اکشن‌های بلاک‌باستری که در آن با برخی از بزرگ‌ترین قهرمانان مارول آشنا شدیم؛ قهرمانانی که نه مرد عنکبوتی بودند و نه جزو مردان ایکس. در حالی که استودیوها پیش از این با شخصیت‌های مارول به موفقیت رسیده بودند، مارول استودیوز ریسک بزرگی کرد و دری را به روی ساخت یک دنیای مشترک باز کرد؛ دنیایی که همه شخصیت‌هایش بخشی از آن باشند. این مسیر با رابرت داونی جونیور در فیلم «مرد آهنی» آغاز شد و پس از شش فیلم، این ریسک نتیجه داد و فاز اول به پایان رسید.

این فاز که با «انتقام‌جویان» به اوج خود رسید، سال‌های شکل‌گیری و پایه‌گذاری MCU بود. از جهاتی دوره‌ای همراه با آزمون و خطا محسوب می‌شد؛ دوره‌ای برای یادگیری اینکه مخاطبان به چه چیزهایی واکنش نشان می‌دهند و اگر با شخصیت‌ها آشنایی دارند، آیا از نحوه‌ی ارائه‌ی آن‌ها رضایت دارند یا نه. ما قرار است شش فیلم اول را از نظر میزان سرگرم‌کننده بودن بررسی کنیم. این لزوماً به معنای «خوب بودن» نیست، بلکه منظور این است که آیا بعد از خروج از سینما کاملاً راضی بوده‌ایم یا نه. با بررسی فیلم‌ها از نظر بازی‌ها، سکانس‌های اکشن، داستان و ارزش تولید، این‌گونه است که فاز اول خود را نشان می‌دهد.

برای مطالعه مقالات بیشتر همراه مگفای باشید.

هالک شگفت‌انگیز (The Incredible Hulk)

تمام فیلم‌های فاز اول دنیای سینمایی مارول (MCU)، رتبه‌بندی‌شده بر اساس میزان سرگرم‌کننده بودن

بیایید رک و راست بگوییم: «هالک شگفت‌انگیز» دچار افتِ فیلم دوم شد. در مقایسه با فیلمی که پیش از آن اکران شده بود، تماشاگران از قبل با بروس بنر آشنایی داشتند؛ در واقع فقط پنج سال قبل‌تر نسخه اریک بانا را دیده بودیم. با این حال، وقتی مارول استودیوز سکان کار را به دست گرفت، قاعدتاً نباید خراب می‌کرد، درست است؟ خب، از تجربه‌ی شخصی باید بگویم «هالک شگفت‌انگیز» صرفاً زمانی بود که در سالن سینما گذراندم. تنها و اولین باری که ادوارد نورتون در نقش آن هیولای بزرگ و سبز ظاهر شد، نتیجه‌اش هرچه بود «شگفت‌انگیز» نبود.

فیلم داستان دانشمند دکتر بروس بنر (نورتون) را دنبال می‌کند که در حال فرار است و به‌دنبال درمانی برای تابش گاما می‌گردد؛ تابشی که هر بار تحت استرس قرار می‌گیرد او را به هالک غول‌پیکر و سبز تبدیل می‌کند. در همین حین، ارتش به رهبری ژنرال «تاندربولت» راس (ویلیام هرت) او را تعقیب می‌کند؛ کسی که می‌خواهد از بنر به‌عنوان یک سلاح استفاده کند. داستان در نهایت به نبردی با هیولایی دیگر که او هم با گاما تقویت شده—ابامینیشن (تیم راث)—می‌رسد و بنر را مجبور می‌کند برای همیشه با هیولای درونش کنار بیاید. «فراری» را با یک رابطه عاشقانه ضعیف ترکیب کنید، و به‌نحوی به تنها فیلم انفرادی هالک در MCU می‌رسید.

میان بازی نه‌چندان الهام‌بخش نورتون، نبودِ شیمی بین او و بتی راس با بازی لیو تایلر، و جلوه‌های ویژه‌ی فاجعه‌بارِ تبدیل شدن به هالک، «هالک شگفت‌انگیز» موفقیت بزرگی نبود. شاید با هدف بلندمدت اضافه کردن او به فیلم نهایی «انتقام‌جویان»، نیاز به «ریبوتِ ریبوت» دلیل ساخته شدن این فیلم بود. اما از آن‌جا که فاصله‌ی زمانی زیادی با فیلم ۲۰۰۳ نداشت—فیلمی که به‌مراتب سرگرم‌کننده‌تر بود—دومین فیلم MCU متأسفانه نتوانست اثرگذار باشد.

پس از آن‌که «مرد آهنی» فرنچایز را با قدرت آغاز کرد، «هالک شگفت‌انگیز» باید فراتر از انتظارات ظاهر می‌شد، اما سطح توقعات بیش از حد بالا بود. بنر لازم نیست ظاهری قهرمانانه داشته باشد، اما بازیگری که این نقش را بر عهده می‌گیرد باید ذاتاً حس قهرمان بودن را منتقل کند. نورتون چنین ویژگی‌ای نداشت. بنرِ او باورپذیر نبود. نکته‌ی جالب این است که در آن زمان، شخصیت منفی تیم راث ضعیف تلقی می‌شد، اما بازگشت بعدی او بسیار قدرتمندتر از آب درآمد. شاید مشکل از همان ابتدا نورتون بود!

مرد آهنی (Iron Man)

تمام فیلم‌های فاز اول دنیای سینمایی مارول (MCU)، رتبه‌بندی‌شده بر اساس میزان سرگرم‌کننده بودن

خیلی‌ها احتمالاً از این جایگاه عصبانی می‌شوند، اما هدف ما این‌جا بررسی «میزان سرگرم‌کنندگی» است، نه تأثیرگذاری یا کیفیت کلی فیلم. از این منظر، «مرد آهنی» بیشتر به‌عنوان یک شروع‌کننده‌ی قدرتمند برای یک فرنچایز می‌درخشد تا اثری که در تمام لحظاتش فوق‌العاده سرگرم‌کننده باشد. همان‌طور که می‌گویند، اوضاع بهتر می‌شود؛ خیلی هم بهتر.

«مرد آهنی» در مسیری شبیه به احیای حرفه‌ای رابرت داونی جونیور و در آینه‌ی شخصیت تونی استارک، داستان پیدایش یک قهرمان را جان می‌بخشد. فیلم تونی استارک را دنبال می‌کند؛ نابغه‌ای میلیاردر که پس از ربوده شدن و وادار شدن به ساخت سلاح، تصمیم می‌گیرد مسیرش را تغییر دهد. او با ساخت زره‌های فوق‌پیشرفته و ترک تجارت اسلحه، به ابرقهرمانی تبدیل می‌شود که هیچ قدرت ذاتی ندارد و تنها به هوش و فناوری خود متکی است. داستانی درباره‌ی رستگاری، فناوری و مسئولیت‌پذیری؛ مسیری که یک عیاش اسلحه‌ساز را به محافظ زره‌پوش زمین بدل می‌کند و ثابت می‌کند تماشاگران آماده‌ی نسل تازه‌ای از فیلم‌های مارول هستند.

در زمانی که داونی جونیور مشغول بازسازی تصویر عمومی خود بود، تصمیم جان فاورو برای قرار دادن او در مرکز فیلم و سپردن نقشی که بازتابی از مسیر زندگی‌اش—هرچند اغراق‌شده—بود، تصمیمی کاملاً درست از آب درآمد. فیلم یک بلاک‌باستر موفق بود که فرنچایز را آغاز کرد، اما اگر با نگاهی امروزی به آن نگاه کنیم، از نظر مقیاس و عظمت به پای آثار بعدی نمی‌رسد. فاورو به‌خوبی گذار از بیابان‌های شنی به خانه‌ی فوق‌پیشرفته‌ی استارک را به تصویر می‌کشد و تضاد زندگی‌ای را نشان می‌دهد که قهرمان آینده از سر می‌گذراند.

با این حال، حقیقت این است که داونی جونیور تقریباً تمام فیلم را به‌تنهایی روی دوش خود حمل می‌کند. جف بریجز در نقش اوبادایاه استِین (سنگ)، ضدقهرمان اصلی، قابل قبول است. گوئینت پالترو در نقش پپر پاتس گویی خودش هم دقیقاً نمی‌دانست در یک فیلم ابرقهرمانی بازی می‌کند یا نه. و بعد به ترنس هاوارد می‌رسیم؛ بازیگری که شهرتش او را به نقش جیمز «رودی» رودز رساند، نقشی که چندان هم به نظر نمی‌رسید علاقه‌ای به آن داشته باشد—ای کاش دوام می‌آورد!

باز هم تأکید می‌کنیم: «مرد آهنی» فیلمی عالی و در مجموع اثری بسیار مهم است. اما ماجراجویی‌های دیگری از تونی استارک وجود دارند که سرگرم‌کننده‌ترند.

ثور (Thor)

تمام فیلم‌های فاز اول دنیای سینمایی مارول (MCU)، رتبه‌بندی‌شده بر اساس میزان سرگرم‌کننده بودن

وقت آن است که به آزگارد سفر کنیم و با ولیعهد تاج‌وتخت و خودِ خدای رعد آشنا شویم: ثور. شخصیتی کلیدی در دنیای کمیک‌های مارول که MCU تصمیم گرفت برای معرفی او رویکردی کلاسیک در پیش بگیرد؛ رویکردی که تا حد زیادی مدیون زبان فاخر فیلم و حضور کنت برانا، پژوهشگر شکسپیر، بر صندلی کارگردانی است. با بهره‌گیری از اسطوره‌شناسی نورس، «ثور» داستان ثور (کریس همسورث)، پسر اودین (آنتونی هاپکینز) را روایت می‌کند که به‌دلیل وخامت حال پدرش در آستانه‌ی نشستن بر تخت پادشاهی است. اما زمانی که دشمنان خدایان، یعنی غول‌های یخی، برخلاف پیمان وارد قصر می‌شوند و ثور با خشونت واکنش نشان می‌دهد، به زمین تبعید می‌شود. او که از قدرت‌هایش و چکش میولنیر محروم شده، باید شایستگی خود را در هر دو جهان ثابت کند؛ در حالی که برادرش لوکی (تام هیدلستون) با دسیسه‌چینی در پی تصاحب تاج‌وتخت آزگارد است. داستانی جدی‌تر و اندیشمندانه‌تر که از دریچه‌ی یک درام انسانی، یک بلاک‌باستر قدرتمند را شکل می‌دهد.

«ثور» نخستین فیلم MCU بود که ما را به ابعاد و قلمروهای کیهانی برد؛ داستانی از جنس «ماهی بیرون از آب» که هم‌زمان ترکیبی از قصه‌ی قهرمانی و کمدی-عاشقانه است—به‌ویژه اگر زوج نامتعارف و نسبتاً کمیک ثور و جین فاستر (ناتالی پورتمن) را در نظر بگیریم. فارغ از این رابطه‌ی عاشقانه، فیلم با حضور بازیگران برجسته‌ای در نقش‌های اغراق‌شده و اسطوره‌ای، به‌خوبی روی زمین می‌ایستد؛ از جمله ادریس البا در نقش هایمدال و رنه روسو در نقش فریگا، اما در نهایت این تام هیدلستونِ جذاب و بی‌نقص در نقش لوکی است که فیلم را رهبری می‌کند.

اگر به متون کلاسیک علاقه‌مند باشید، «ثور» فیلم شماست. اگر این فضا بیش از حد سنگین و فلسفی به نظر برسد، احتمالاً اکشن‌های زمینی را ترجیح می‌دهید؛ جایی که پورتمن در کنار کت دنینگز در نقش دارسی لوئیس و استلان اسکارشگورد در نقش اریک سلویک حضور دارند. با وجود شکوه و عظمت بصری چشمگیر، سکانس‌های اکشن فیلم قابل قبول‌اند، اما «ثور» بیش از هر چیز یک مقدمه‌ی مهم برای اتحاد بزرگ پایان فاز اول است و حجم زیادی توضیح و زمینه‌چینی را با خود حمل می‌کند.

ثور در این فیلم چندان دوست‌داشتنی نیست، اما با توجه به این‌که نقطه‌ی آغاز او در داستان کلی محسوب می‌شود، این موضوع قابل چشم‌پوشی است. اولین برداشت همسورث از شخصیت ثور، بیش از هر چیز، در خدمت هدفی بزرگ‌تر قرار دارد.

مرد آهنی ۲ (Iron Man 2)

تمام فیلم‌های فاز اول دنیای سینمایی مارول (MCU)، رتبه‌بندی‌شده بر اساس میزان سرگرم‌کننده بودن

«مرد آهنی» اول عالی بود. «هالک شگفت‌انگیز» نه. بنابراین فیلم بعدی MCU باید بهترین اثر تا آن زمان می‌بود، وگرنه این آزمایش ممکن بود همان ابتدا شکست بخورد. خوشبختانه، داستانی بزرگ‌تر و تیره‌تر از تونی استارک—که دیگر درگیر روایت خاستگاه نبود—اولین دنباله‌ی رسمی MCU را به اثری چشمگیر تبدیل کرد. «مرد آهنی ۲» به کارگردانی جان فاورو، استارک را در حالی دنبال می‌کند که با پیامدهای افشای هویت خود به‌عنوان مرد آهنی دست‌وپنجه نرم می‌کند. حالا او زیر فشار دولت است تا فناوری‌اش را در اختیارشان بگذارد و هم‌زمان وارد نبردی با فیزیک‌دان روسیِ تشنه‌ی انتقام، ایوان وانکو ملقب به ویپلش (میکی رورک)، می‌شود. در همین حال، قهرمان داستان با وخامت وضعیت سلامتی‌اش—به‌دلیل هسته‌ی پالادیومی که قلبش را مسموم می‌کند—می‌جنگد و رقیبش جاستین هَمر (سم راکول) نیز در تلاش است فناوری او را بدزدد. وادار شدن به روبه‌رو شدن با واقعیت و ناتوانی‌اش در تکیه و اعتماد به دیگران، «مرد آهنی ۲» را به نقطه‌ی عطفی مهم در تکامل شخصیت تونی استارک تبدیل کرد.

«مرد آهنی ۲» فیلمی بود که به طرفداران MCU امید داد؛ امید به این‌که جهانی فراتر از داستان‌های خاستگاه می‌تواند عطش مخاطبان برای ادامه را برآورده کند. پس از آن‌که داونی جونیور مسیر حرفه‌ای احیاشده‌ی خود را به‌کلی تغییر داد، میل تماشاگران به دیدن نسخه‌های بیشتر از مرد آهنی به کوین فایگی، فاورو و فیلمنامه‌نویس جاستین ثرو—بله، همان جاستین ثرو—اجازه داد تا ریسک بزرگی کنند. ترنس هاوارد کنار رفت و جیمز «رودی» رودز با ورود وار ماشین و بازی دان چیدل ارتقایی جدی یافت. همچنین اسکارلت جوهانسون به‌طور رسمی با نقش ناتاشا رومانوف قدم به دنیای MCU گذاشت.

با کنار هم قرار گرفتن همه‌ی این قطعات، نتیجه یک فیلم ابرقهرمانی پر از اکشن شد که دقیقاً همان چیزی بود که وعده می‌داد. البته فیلم ضعف‌هایی هم داشت؛ عمدتاً در بازی میکی رورک که در نقش نمادین ویپلش چندان استوار ظاهر نشد. با این حال، سایر اعضای گروه بازیگری این کمبود را جبران کردند. حتی با وجود برخی لحظات سنگینِ داستانی که گاهی آشفته به نظر می‌رسند، عمقی که شخصیت تونی استارک پیدا می‌کند—از رابطه‌ی پرتنشش با پدرش گرفته تا بی‌میلی‌اش به همکاری درست با دیگران—او را به شخصیتی چندلایه و جذاب‌تر تبدیل می‌کند. تونی رهبری‌اش را می‌پذیرد، به توانایی‌هایش آگاه می‌شود، و جایگاهش را تثبیت می‌کند. او مرد آهنی است؛ قهرمان سطح‌بالای آینده‌ی دنیای سینمایی مارول.

کاپیتان آمریکا: نخستین انتقام‌جو (Captain America: The First Avenger)

تمام فیلم‌های فاز اول دنیای سینمایی مارول (MCU)، رتبه‌بندی‌شده بر اساس میزان سرگرم‌کننده بودن

اگر دنیای DC سوپرمن را دارد، مارول کاپیتان آمریکا را دارد. پنجمین فیلم MCU، «کاپیتان آمریکا: نخستین انتقام‌جو»، داستان خاستگاه این قهرمان را با بازی کریس ایوانز در نقش اصلی به تصویر می‌کشد. در فیلم، استیو راجرز جوانی ضعیف‌جثه اما سرسخت در دهه‌ی ۱۹۴۰ است که بارها برای خدمت نظامی در جنگ جهانی دوم رد می‌شود، تا این‌که برای یک پروژه‌ی آزمایشی «ابر‌سرباز» انتخاب می‌شود؛ آزمایشی که او را به انسانی در اوج توانایی‌های بدنی و به قهرمانی به نام کاپیتان آمریکا تبدیل می‌کند. او در برابر سازمان هایدرا، تحت حمایت نازی‌ها، و رهبرش رد اسکال (هوگو ویوینگ) می‌ایستد؛ دشمنی که از قدرت تسرکت بهره می‌برد. داستانی درباره‌ی شجاعت و فداکاری که نماینده‌ی تمام آن قهرمانان گمنامی است که آماده‌اند قهرمان زندگی خودشان باشند.

روحیه‌ی آمریکایی (Americana) در تمام لحظات فیلم جریان دارد و روایتِ قرارگرفته در بستر جنگ جهانی دوم، این اثر را به نخستین فیلم MCU از نظر خط زمانی داستانی تبدیل می‌کند. البته عناصری در فیلم وجود دارد که ممکن است باعث شود کمی اخم کنید؛ مهم‌ترین‌شان نسخه‌ی کامپیوتری و لاغرِ استیو پیش از تحول است. با این حال، این مرحله‌ی پیش از دگرگونی را می‌بخشیم، چون باقی فیلم با قدرت جبرانش می‌کند. تماشای رشد استیو راجرز و تبدیل شدنش به کاپیتان آمریکا، حسی کاملاً متفاوت از داستان‌های خاستگاه قبلی دارد. حضور ایوانز—که پیش‌تر نقش هیومن تورچ را در نسخه‌های ۲۰۰۵ و ۲۰۰۷ «چهار شگفت‌انگیز» بازی کرده بود—باعث شد مخاطبان از همان ابتدا او را به‌عنوان یک قهرمان بپذیرند. اما این قهرمان میهن‌دوست، به‌طور کامل او را به‌عنوان یک قهرمان اکشن مستقل تثبیت کرد. ایوانز با سپر افسانه‌ای در دست، کاملاً در قالب شخصیت حل شد.

فیلم همچنین با یک گروه بازیگری درخشان، جان تازه‌ای به این داستان بخشید. در کنار قهرمان و ضدقهرمان اصلی، بازی‌های قدرتمندی از تامی لی جونز در نقش چستر فیلیپس، هیلی اتول در نقش پگی کارتر، دومینیک کوپر در نقش هاوارد استارک، استنلی توچی در نقش آبراهام اِرسکاین و البته سباستین استن در نقش باکی بارنز می‌بینیم؛ شخصیتی که مسیرش در MCU از همین‌جا آغاز شد و همچنان ادامه دارد. «کاپیتان آمریکا: نخستین انتقام‌جو» شروعی فوق‌العاده برای این شخصیت و سرگرم‌کننده‌ترین فیلم انفرادی فاز اول بود.

انتقام‌جویان (The Avengers)

تمام فیلم‌های فاز اول دنیای سینمایی مارول (MCU)، رتبه‌بندی‌شده بر اساس میزان سرگرم‌کننده بودن

اوج فاز اول با یک انفجار واقعی رقم خورد؛ تیم‌آپی حماسی که تمام مسیر به‌سوی آن هدایت شده بود: «انتقام‌جویان». این فیلم به کارگردانی جاس ویدون، حماسه‌ای عظیم از ابرقهرمانان را به تصویر می‌کشد؛ جایی که بزرگ‌ترین قهرمانان زمین—مرد آهنی (رابرت داونی جونیور)، کاپیتان آمریکا (کریس ایوانز)، ثور (کریس همسورث)، هالک (مارک رافالو)، بیوه‌ی سیاه (اسکارلت جوهانسون) و هاوک‌آی (جرمی رنر)—برای نخستین بار تحت هدایت نیک فیوری (ساموئل ال. جکسون) گرد هم می‌آیند تا جلوی لوکی (تام هیدلستون) و ارتش بیگانه‌ی او، چیتاوری‌ها، را بگیرند؛ دشمنانی که با استفاده از تسرکت قصد تسخیر زمین را دارند. نبردهای نفس‌گیر در خیابان‌های نیویورک، «انتقام‌جویان» را به یک بلاک‌باستر پر از اکشن تبدیل کرد که انتظارات مخاطبان از فیلم‌های ابرقهرمانی را برای همیشه تغییر داد.

«انتقام‌جویان» فقط یک کراس‌اور نبود؛ یک جنبش بود. برای مخاطبانی که پیگیر MCU نبودند، دیدن کنار هم قرار گرفتن خدای رعد، یک هیولای سبزِ خشمگین، یک نابغه‌ی خودشیفته‌ی پلی‌بوی، و نماد پسر همسایه که حالا قهرمان اکشن شده، شاید عجیب یا حتی نامعقول به نظر می‌رسید—اما دقیقاً همین، اصل ماجراست. یکی از تغییرات واضح و مهم فیلم، جایگزینی مارک رافالو به‌جای ادوارد نورتون در نقش بروس بنر بود؛ و بدون هیچ بی‌احترامی، این تغییر یک ارتقای بزرگ محسوب می‌شد و هالک را در فیلم‌های بعدی به‌مراتب بهتر کرد. با اضافه شدن جرمی رنر به ترکیب، اولین نسخه‌ی کامل از تیم انتقام‌جویان شکل گرفت؛ تیمی که تصویر آن برای همیشه به‌عنوان دوران طلایی اولیه‌ی MCU در ذهن‌ها ماندگار شد.

حتی اگر هرکدام از فیلم‌های انفرادی را به‌تنهایی دوست داشتید، تماشای گردهم آمدن این قهرمانان و جان گرفتن کمیک روی پرده، حسی کاملاً متفاوت و هیجان‌انگیز داشت. به‌جز مردان ایکس که از ابتدا به‌صورت تیمی معرفی شده بودند، واقعاً هیچ فیلم ابرقهرمانی مدرنی پیش از این چنین کاری نکرده بود. دیدن آن‌ها در کنار هم این امید را به وجود آورد که با اضافه شدن شخصیت‌های بیشتر، این دنیا فقط می‌تواند بزرگ‌تر و بزرگ‌تر شود. «انتقام‌جویان» به ما آموخت که همان‌طور که می‌گویند: کار تیمی، رؤیا را محقق می‌کند. هرچند در فازهای بعدی فیلم‌های بزرگ‌تری از نظر مقیاس ساخته شد، اما هیچ‌چیز جای آن دایره‌ی سینمایی اول را نمی‌گیرد. لحظه‌ای واقعاً نمادین برای MCU و تاریخ فیلم‌های ابرقهرمانی. فقط به خاطر همین تیم‌آپ تاریخی، غیرممکن است فیلم دیگری از فاز اول را بالاتر از آن قرار داد.

در انتها از شما عزیزان دعوت میشود که برای مطالعه مقاله مربوط به معرفی سریال «روزی روزگاری آبادی»؛ طنز روستایی در مسیر «نون خ» کلیک کنید.

مقالات مرتبط

معرفی سریال «روزی روزگاری آبادی»؛ طنز روستایی در مسیر «نون خ»

اگر سریال «نون خ» را دوست داشتید، «روزی روزگاری آبادی» را از…

۶ دی ۱۴۰۴

تاریخ انتشار نسخه دیجیتال انیمیشن جدید باب‌اسفنجی

انیمیشن “باب‌اسفنجی: جستجوی شلوارمکعبی” از ۲۰ ژانویه ۲۰۲۶ (۱ بهمن ۱۴۰۴) به…

۵ دی ۱۴۰۴

احیای شبکه جام‌جم اینترنشنال تحت مدیریت جدید

حمید شبخیز اعلام کرد شبکه قدیمی جام‌جم اینترنشنال به زودی و با…

۵ دی ۱۴۰۴

دیدگاهتان را بنویسید